نه شبم نه شب پرستم ܓ ✿ من اگر خراب و مستم سخن صواب گویم ♫♪♫
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم
چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی
پنهان از او بپرسم به شما جواب گویم
به قدم چو آفتابم به خرابه ها بتابم
بگریزم از عمارت سخن خراب گویم
به سر درخت مانم که ز اصل دور گشتم
به میانه قشورم همه از لباب گویم
من اگر چه سیب شیبم ز درخت بس بلندم
من اگر خراب و مستم سخن صواب گویم
چو دلم ز خاک کویش بکشیده است بویش
خجلم ز خاک کویش که حدیث آب گویم
بگشا نقاب از رخ که رخ تو هست فرخ
تو روا مبین که با تو ز پس نقاب گویم
چو دلت چو سنگ باشد پر از آتشم چو آهن
تو چو لطف شیشه گیری قدح و شراب گویم
ز جبین زعفرانی کر و فر لاله گویم
به دو چشم ناودانی صفت سحاب گویم
چو ز آفتاب زادم به خدا که کیقبادم
نه به شب طلوع سازم نه ز ماهتاب گویم
اگرم حسود پرسد دل من ز شکر ترسد
به شکایت اندرآیم غم اضطراب گویم
بر رافضی چگونه ز بنی قحانه لافم
بر خارجی چگونه غم بوتراب گویم
چو رباب از او بنالد چو کمانچه رو درافتم
چو خطیب خطبه خواند من از آن خطاب گویم
به زبان خموش کردم که دل کباب دارم
دل تو بسوزد ار من ز دل کباب گویم
� دیوان شمس �
ܓ ✿
وبلاگ خوبی بود. مخصوصا آهنگ زمینه اش
*با سیم ناز مژه هات یه عمره گیتار می زنم*
*نگاهتو کوک نکنی من خودمو دار می زنم*
*چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند*
*دست خودم نیست دلمو به درودیوار می زنم*
*تواگه نباشی من مثل اون پسرکی که گمشده*
*گوشه کوچه می شینم ازغم تو زار می زنم*
آب حیات عشق آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن آینه صبوح را ترجمه شبانه کن ای پدر نشاط نو بر رگ جان ما برو جام فلک نمای شو وز دو جهان کرانه کن ای خردم شکار تو تیر زدن شعار تو شست دلم به دست کن جان مرا نشانه کن گر عسس خرد تو را منع کند از این روش حیله کن و ازو بجه دفع دهش بهانه کن در مثل است کاشقران دور بوند از کرم ز اشقر می کرم نگر با همگان فسانه کن ای که ز لعب اختران مات و پیاده گشتهای اسپ گزین فروز رخ جانب شه دوانه کن خیز کلاه کژ بنه وز همه دامها بجه بر رخ روح بوسه ده زلف نشاط شانه کن خیز بر آسمان برآ با ملکان شو آشنا مقعد صدق اندرآ خدمت آن ستانه کن چونک خیال خوب او خانه گرفت در دلت چون تو خیال گشتهای در دل و عقل خانه کن هست دو طشت در یکی آتش و آن دگر ز زر آتش اختیار کن دست در آن میانه کن شو چو کلیم هین نظر تا نکنی به طشت زر آتش گیر در دهان لب وطن زبانه کن حمله شیر یاسه کن کله خصم خاصه کن جرعه خون خصم را نام می مغانه کن کار تو است ساقیا دفع دوی بیا بیا ده به کفم یگانهای تفرقه را یگانه کن شش جهت است این وطن قبله در او یکی مجو بی وطنی است قبله گه در عدم آشیانه کن کهنه گر است این زمان عمر ابد مجو در آن مرتع عمر خلد را خارج این زمانه کن ای تو چو خوشه جان تو گندم و کاه قالبت گر نه خری چه که خوری روی به مغز و دانه کن هست زبان برون در حلقه در چه می شوی در بشکن به جان تو سوی روان روانه کن
ادم ها در ارتباط چند دسته هستند!؟
از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت
بمان تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود ...
277419 بازدید
7 بازدید امروز
68 بازدید دیروز
548 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian